۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

هوا تغيير كرده است ؛ عبارتي با ايجازي تحسين انگيز كه به شيوه اي تسكين دهنده ، بي طرف و خنثي به ما خبر مي دهد كه تغيير كردن يعني رو به وخامت رفتن .
باران مي بارد ، نرمباري پاييزي ؛
و تا زمين گلي نشده وسوسه مي شويم كه با چكمه ي لاستيكي و باراني دشت و صحرا را بگرديم و آن شتك ملايم ِ نمناك را بر گونه هامان حس كنيم ، و در حزن ِ مه ِ رقيق ِ دوردست غرقه شويم ،
نخستين درختان برگ مي ريزند و لخت و سرد مي نمايند ،
انگار كه ناگهان تمناي نوازش دارند ،
كساني هستند كه خوش دارند آنها را با محبت و دريغ در آغوش بفشارند ،
گونه هامان را بر تنه ي نمور مي گذاريم و اين احساس به ما دست مي دهد كه گويي درخت سراپا غرق اشك است .
بلم سنگي - ژوزه ساراماگو

۱ نظر:

  1. اینجا همان اتاق آبی هست و اتاق آبی همان کافه کتاب!
    هفته ی پیش تمام کافه های تهران را با هم قطاران بجا مانده از قافله، از کافه هنر گرفته تا سیاه سپید و گودو و حتی نادری و گل رضاییه همه را تک به تک ناخونک زدیم. اما هیج یک طعم های قدیم را نداشتند ! خلاصه اینکه خیلی از همقطاران سیاس و غیر سیاس در بند بودند طعم آزادی برای ما طعم بند بود. ما دیگر شهروند نبودیم ما شهربند شده ایم !

    پاسخحذف