۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

شعر ناگفته

نه !
كاري به كار عشق ندارم !
من هيچ چيز و هيچ كسي را
ديگر
در اين زمانه دوست ندارم
انگار
اين روزگار چشم ندارد من و تو را
يك روز
خوشحال و بي ملال ببيند
زيرا
هرچيز و هركسي را
كه دوست تر بداري
حتي اگر كه يك نخ سيگار
يا زهرمار باشد
از تو دريغ مي كند...
پس من با همه ي وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، ديگر
كاري به من نداشته باشد
اين شعر تازه را هم
ناگفته مي گذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم كه
كاري به كار عشق ندارم!
قيصر امين پور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر