۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

هوا تغيير كرده است ؛ عبارتي با ايجازي تحسين انگيز كه به شيوه اي تسكين دهنده ، بي طرف و خنثي به ما خبر مي دهد كه تغيير كردن يعني رو به وخامت رفتن .
باران مي بارد ، نرمباري پاييزي ؛
و تا زمين گلي نشده وسوسه مي شويم كه با چكمه ي لاستيكي و باراني دشت و صحرا را بگرديم و آن شتك ملايم ِ نمناك را بر گونه هامان حس كنيم ، و در حزن ِ مه ِ رقيق ِ دوردست غرقه شويم ،
نخستين درختان برگ مي ريزند و لخت و سرد مي نمايند ،
انگار كه ناگهان تمناي نوازش دارند ،
كساني هستند كه خوش دارند آنها را با محبت و دريغ در آغوش بفشارند ،
گونه هامان را بر تنه ي نمور مي گذاريم و اين احساس به ما دست مي دهد كه گويي درخت سراپا غرق اشك است .
بلم سنگي - ژوزه ساراماگو

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

شعر ناگفته

نه !
كاري به كار عشق ندارم !
من هيچ چيز و هيچ كسي را
ديگر
در اين زمانه دوست ندارم
انگار
اين روزگار چشم ندارد من و تو را
يك روز
خوشحال و بي ملال ببيند
زيرا
هرچيز و هركسي را
كه دوست تر بداري
حتي اگر كه يك نخ سيگار
يا زهرمار باشد
از تو دريغ مي كند...
پس من با همه ي وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، ديگر
كاري به من نداشته باشد
اين شعر تازه را هم
ناگفته مي گذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم كه
كاري به كار عشق ندارم!
قيصر امين پور

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

بي قرارم
مي خواهم بروم
مي خواهم بمانم
دارم در ترانه اي مبهم زاده مي شوم

۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

تنهايي ،
شده رفيق اين روزهاي پاييزي .

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

چه قدر زود پاييز شد .
يهويي !
امروز كلاغا هم جوگير شده بودن قار قار مي كردن .

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

ديشب هزار بار صدات كردم .
شنيدي ؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

گاه خود را صراحي اي مي بينم كه از او پُر شرابم

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

در اين زمانه ي بي هاي و هوي ِ لال پرست
خوشا به حال كلاغان ِ قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ي خود را
براي اين همه ناباور ِ خيال پرست ؟
به شب نشيني ِ‌خرچنگ هاي مردابي
چگونه رقص كند ماهي ِ زلال پرست ؟
رسيده ها چه غريب و نچيده مي افتند
به پاي ِ‌هرزه علف هاي باغ ِ‌كال پرست
رسيده ام به كمالي كه جز اناالحق نيست
كمال ِ‌دار براي من ِ كمال پرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاري ست
به چشم تنگي ِ‌نامردم ِ زوال پرست
محمد علي بهمني

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

خلاقيت همان نيرويي است كه از طريق سبزينه ، گل را مي رويانَد
Dylan Thomas - ديلان توماس

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

وقتي انسان ها متفاوتند ، پس چرا همه ي آپارتمان ها يك شكل اند ؟
Bjarke Ingels - بياركه انگلس

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

تقديم به دبرا ، اميلي و اندرو
براي عشق آنها به زندگي
كه غايي ترين هدف معماري ِ خانه است
معماري : فرم ، فضا ، نظم - فرانسيس دي كي چينگ

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

داستان ها هم مثل مردم ، در فضاي خاصي رشد مي كنند . براي همين است كه جغرافياي داستان اين قدر مهم است
دن كاميلو و پسر ناخلف - جوواني گوارسكي

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

زندگي با دوست زيباست
روزي يك فنجان ادبيات
روزي يك كشكول ترانه
روزي يك كتاب آينه
روزي يك غنچه ي تبسم
يك باران پروانه
روزي يك شهر آشنا
روزي يك افسانه و خاطره
و يك دسته گل براي ديدار
احمد عزيزي

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

لحظه هایی هست که سرفرازانه بر قلۀ کوه یگانه ای ایستاده ای ، با یک نگاه ، سرتاسر ِ زمینی یکدست و بی پستی بلندی را می نگری، زمین همواری که همۀ خط ها و رنگ هایش یک منظرۀ واحد را تشکیل می دهد
و لحظه های دیگری هست که در پایین ِ کوهی ، و در می یابی که هر تکۀ زمین ، با نشیب ها و فرازها و چشم اندازهایش ، وجودی مستقل دارد
همه می میریم - سیمون دوبووار